چاپ و نشر کتاب علمی- آموزشی- فرهنگی- کودک و نوجوان

انتشارو چاپ کتاب با کمترین هزینه

چاپ و نشر کتاب علمی- آموزشی- فرهنگی- کودک و نوجوان

انتشارو چاپ کتاب با کمترین هزینه

یادگیری و نظریه های یادگیری

 
 

یادگیری عبارت است از تغییر رفتار آموزشی و پرورشی مطلوب در یادگیرندگان بازده هر نظام آموزشی و پرورشی بر اساس میزان این تغییر رفتار یا تغییرات رفتار محاسبه و مورد ارزشیابی قرار می گیرد.

در رفتارگرایی عقیده کلی بر این است که همه یادگیرندگان در اصل برابرند . امّا شرایطی که بر آنان تأثیر می‌گذارد ، متفاوتند . همین شرایط موجب تفاوت‌های رفتاری می‌شود .

رفتارگرایان : تغییر در رفتار (هر نوع عملی که از فراگیر سر می‌زند به اضافه فکر کردن) فقط عملی که از ما سر می‌زند ،  نیست . به فرآیند پردازش اطلاعات کاری ندارند ، به این که چه تحولی رخ می‌دهد کاری ندارد .

به برونداد کار دارند ، به حاصل کار دقّت دارند ، این قابل سنجش و اندازه‌گیری است .

رفتارگرایی (پاسخ به محرک‌ها) کانون توجه معلم بر پاسخ‌های مورد انتظار مبتنی است . می‌خواهد پاسخ‌ها و واکنش‌های دانش‌آموزان را شکل دهد تا همانند الگوی اولیه که توسط وی ارایه شده است ، بشود .

نظریه‌های شناخت‌گرایی بیانگر این واقعیت می‌باشد که یادگیرنده عامل اصلی و مهم کسب اطلاعات است و بر اساس اعتقاد گروهی از روانشناسان : همه توانمندی‌های ما همچون ادراک ، یادآوری ، استدلال در یک نظام پیچیده ، سازمان یافته‌اند که آن را شناخت می‌نامند .

                                                               

آدمی می‌تواند به تعبیر و تفسیر اطّلاعات بپردازد ، پیچیدگی‌ها و معماهای زندگی را از روی بینش حل کند ، رویدادها و مسایل روانی را پیش‌بینی نماید و به تجربه‌های سنجیده و نامشهود سازمان دهد .

به طور کلی شناخت :هم فرآیند دانستن و هم محصول عمل دانستن است و اندیشه‌ها ، اطلاعات ، خاطره‌ها یا نمادهای روانی و فرآیندهایی را در بر می‌گیرند که به وسیله‌ی نمادها کسب می‌شود .

در واقع به یاری پردازشِ شناخت و آگاهی‌هاست که می‌توانیم آفریننده‌های فعال حقایقی باشیم که ما را به فراتر از الگوهای محرک ، پاسخ می‌برند .

*نظریه های یادگیری:

1- نظریه یادگیری رفتاری

2- نظریه یادگیری اجتماعی

3- نظریه شناختی

ـ نظریه یادگیری رفتاری: بر اساس این نظریه، تجربه یعنی آموزش و خطا اساس یادگیری است.

مفهوم اصلی در این نظریه همان نظریه تقویت است به این معنی که رفتار تقویت شده نوعی رفتار شرطی است به این صورت که وقتی فرد برای مساله بخصوصی پاسخ رفتار صحیح را آموخت از آن پس در هر بار برخورد با آن مساله بدون تأمل و اندیشه همان پاسخ را می دهد.

 بر اساس این نظریه برنامه های آموزشی در صورتی مفید است که میزان آزمایش و خطا را کاهش دهد.

ـ نظریه یادگیری اجتماعی: بر اساس این نظریه، این فرضیه مطرح می شود که یادگیری ناشی از تعامل و اثر گذاری متقابل و دائم میان فرد و محیط اجتماع است.

ـ نظریه شناختی(گشتالت): اساس این نظریه را قانون تعادل روانی تشکیل می دهد بنابراین قانون هر انسانی در تلاش است تا کل وجود او از نظامی متعادل و پایدار برخوردار باشد.

بر اساس این نظریه، یادگیری فرایندی است که باعث فروپاشیدگی متعادل فعلی فرد   می شود و او می کوشد تا به یک تعادل روانی، تازه دست یابد.

*مهم‌ترین نظریه‌های شناختی:

 شامل : نظریه یادگیری گشتالت ، میدان شناختی ، شناخت‌شناسی تکوینی ، یادگیری اکتشافی ، یادگیری معنادار کلامی و انسان‌گرایی  می باشد.

نظریه یادگیری گشتالت : وضع و شکل یا هیأت کل ، تصویر کلی سازمان‌یافته و شناخته شده .

فرد می‌کوشد موجودات مادی را به صورت و هیأت کل درک کند ، یا به آن‌ها معنا و مفهومی سازمان‌یافته بدهد و در آن وحدتی به وجود آورد .در روانشناسی گشتالت ؛ پی بردن به ادراک ارتباط است که موجب رفتارِ معنادار می‌شود .در روانشناسی گشتالت به دو عاملِ تصویر و زمینه توجه خاصی نشان می‌دهند و یادگیری را در نظر اول از برآیند این دو عامل میسر می‌دانند .

زمینه : در امر یادگیری و مسایل آموزشی عبارت از آن چیزهایی است که شاگرد با آن‌ها آشنایی دارد . مانند : معلم ، دوستان ، بستگان و موجوداتی که رنگ و شکل خاصی دارند و به طور کلی تمامی آن چیزهایی است که محیط مادی و محسوس شاگرد را تشکیل می‌دهد . به عبارت دیگر زمینه : آن چیزی است که به تصویر در زمان و مکان مفهوم واقعی می‌بخشد .

در روانشناسی گشتالت : ادراک به رشد اندام‌ها یا رشد طبیعی فرد بستگی دارد و در این مورد محقق شده که ادراک کودکان از محیط و جهان پیرامون خود با ادراک بزرگسالان تفاوت دارد .ادراک از راه تجربه و آشنایی با مفهوم‌های اصلی طرح‌ها و الگوها حاصل می‌شود .

                                                              

قانون‌های گشتالت : روانشناسان گشتالتی معتقدند که در گشتالت نیروی خاصی وجود دارد که مسایل و امور را در طرح‌ها ، شکل‌ها و قالب‌های معینی سازمان می‌دهد و اساس ادراک و بینش را پایه‌ریزی می‌کند .

1 ـ قانون فراگیری یا جامعیت ، بیانگر این واقعیت است که سازمان روانی همواره به هیأت و شکل مطلوب و کمال‌یافته گرایش دارد . در این سازمان ویژگی‌هایی مانند نظم و ترتیب ، سادگی و پایداری برقرار است .

2 ـ قانون مجاورت ، بیانگر عوامل سازنده‌ی یک میدان است که در نتیجه‌ی نزدیک بودن به یکدیگر تشکیل دسته یا رده‌های مشخصی را می‌دهد .

3 ـ قانون مشابهت ، موارد مشابه بر حسب ویژگی‌های خاصی که دارند مانند شکل ، رنگ و جز آن . گروه‌های مشترکی را به وجود می‌آورند .

4 ـ قانون بستگی ، در فرد گرایشی وجود دارد که همواره می‌خواهد شکل‌ها و موقعیت‌های ناجور و نامتقارن را تکمیل کند ، یادگیری آن‌گاه انجام می‌شود که طرح مطلوب یا هیأت نیکو حاصل آید .

با سازمان دادن اوضاع یا رفع نقص حالت خشنودی در فرد فراهم می‌شود .

5 ـ قانون نیک‌پیوستگی ، همانند قانون بستگی هر دو دارای جنبه‌های صراحت و زیبندگی یا کمال مطلوب می‌باشند .

 *یادگیری از دیدگاه گشتالت :

یادگیری عبارت از وقوع تغییراتی است که در پاسخ به الگوها یا هیأت‌های کلِ معنادار حاصل می‌گردد . چنانچه وقتی دانش‌آموز با مسأله‌ی جدیدی روبه رو می‌شود بی‌درنگ به طرح و الگوهای گذشته‌اش مراجعه می‌کند تا در حل مسأله او را یاری نمایند و نهایتاً این‌که یادگیری از دیدگاه گشتالت با ادراک ، بینش و حل مسأله ملازمت دارد .

ادراک زمانی تحقق می‌یابد که عواملی مانند : توجه ، احساس ، تجربه قبلی و معنا زمینه‌ساز آن باشد . به صورت هیأت کل مطرح می‌شود نه از ترکیب یا تحلیل اجزاء . قیاسی است و نه استقرایی .هیأت کل همواره قبل از اجزا درک می‌شود .

نقش بینش

یادگیری عبارت است از یافتن بینش‌های جدید یا تغییر در بینش‌های گذشته.

بینش : احساس و گرایشی است که موجود زنده نسبت به ارتباط اجزا و موقعیت‌ها نشان می‌دهد .به عبارت دیگر : بینش عبارت از راه یافتن به کم و کیف یک مشکل و پی بردن به حل آن است .        

تفاوت یادگیری گشتالی با یادگیری تداعی‌گرایان (رفتارگرایی و ...):در گشتالت ، یادگیری با ادراک ، اندیشه‌ی بارور و بینش سر و کار دارد .در تداعی‌گرایان ، یادگیری ارتباط اجزایی مانند محرک و پاسخ مطرح است که غالباً آن را مکانیکی و گشتالت را غیرمکانیکی نامیده‌اند .

ارتباط رفتار با یادگیری

رفتار در نظر رفتارگرایان هر نوع فعالیت محسوس عضلانی یا تراوش برونی غده‌هاست مثل اشک و عرق و ... اما از نظر گشتالت : رفتار روانی به طور مستقیم مشهود نیست بلکه امری استنباطی است .

تداعی‌گرایان (محرک ـ پاسخ) معتقدند که هر نوع تغییری در رفتار به منزله‌ی یادگیری است و عکس آن نیز درست است . گشتالت در مخالفت اظهار می‌دارد : تغییر در بینش دارای اهمیت است .

تغییر در رفتاریا یادگیری زمانی معتبر است که بر پایه‌ی بینش استوار باشد.و یادگیری هم بدون تغییرات محسوس و مشهود در رفتار امکان‌پذیر است مانند وقتی که برای فردی محرز شود که کمک به بنگاه‌های خیریه سودمند و موثر است اما اگر استطاعت مالی نداشته باشد ممکن است هیچ فرصتی برای تغییر رفتار در او پیش نیاید .

لذا نباید نتیجه گرفت که هر تغییری دلیل بر یادگیری است و یادگیری هنگامی حاصل می‌شود که الزاماً تغییر در رفتار محسوس پدید آید . طرفداران گشتالت به تجربه بیش از رفتار توجه می‌کنند و تجربه را رویدادی می‌دانند که فرد از راه عمل و مشاهده به نتایج فعالیت‌خاصی پی می‌برد .

نکته‌ی منفی در این است که در شیوه‌های ارزشیابی فقط رفتار مشهود را در نظر می‌گیرند و حکم می‌کنند که دانش‌آموزان چه رفتاری باید انجام دهند و آنان را به ابزارِ رفتارِ مطلوبِ خود وادار می‌سازند .

به نظر گشتالت ، این روش درست نیست زیرا با این روش بیشتر در مورد معلم و مدرسه و بازی‌های آموزشی بینش پیدا می‌کنند تا در موضوع یادگیری واقعی .

                                                                            

یادگیری و حل مسأله :

در روانشناسی گشتالت اطلاعات درست و واقعی اساس درک مفاهیم و اصولِ یادگیری می‌باشد . وقتی معلومات جدید درک شود در دانسته‌های قبلی دانش‌آموز جذب می‌شود و سازمانِ نوینی از مفاهیم و معلوماتِ تازه به وجود می‌آید که این فرآیند به دقت و صحت اطلاعات داده شده وابسته است .

لذا برای ادراک بهتر لازم است از نمادهای کلامی و وسیله‌های بصری نیز استفاده شود .

از دانش‌آموزان باید خواست که در هر مورد مثال‌ها و نمونه‌های تازه‌ای از خود بیاورند ، با این روش دانش‌آموز از نمونه‌ها و ساخت‌های گوناگون به شناخت کلی وابستگی‌ها و علت و معلول پی می‌برد و در او باریک‌بینی و موشکافی که نشانه‌ی عمق دریافت مطالب است ، به وجود می‌آید .

 *نظریه‌ی میدان شناختی (کرت لوین)

یادگیری در نظریه‌ی میدان‌شناختی (هدف ـ بینش) فرآیندی نسبی است که فرد در آن بینش‌های تازه‌ای کسب می‌کند یا آن‌که در بینش‌های گذشته‌ی خود دگرگونی‌هایی به وجود می‌آورد .

اصل در نسبی‌گرایی بر آن است که هیچ چیزی به تنهایی قابل احساس و ادراک نیست مگر در ارتباط با امور و اشیای دیگر در کاربرد آموزشی نظریه میدانی باید هر معلم و هر دانش‌آموز را به عنوان شخص و محیط روانی مورد توجه قرار داد .

تنها وظیفه‌ی معلم این است که به رشد و پرورش دانش‌آموزان همت گمارد تا بتواند دارای شخصیتی متعادل ، هماهنگ و متعالی شوند .برای دستیابی به چنین هدفی معلم باید از ساخت و پویایی زندگانی دانش‌آموزان آگاهی کافی داشته باشد .اگر بخواهیم تدریس معلم مؤثر و قابل توجه باشد ، باید میان فضای زندگی دانش‌آموز و معلم و فضاهای دیگر زندگی در کلاس فصل مشترکی وجود داشته باشد .

*نظریه‌ی شناخت‌شناسی تکوینی (ژان پیاژه)

بدون آشنایی با ویژگی‌های فکری و عقلی کودکان در هر دوره‌ی سنی نمی‌توان در پیشرفت تحصیلی آنان توفیق ارزنده‌ای به دست آورد .

در نظام پیاژه اساس یادگیری بر داد و ستد فرد با محیط و دوره‌ها و مراحل رشد استوار است .

کودک در نتیجه‌ی تعامل با افراد و شرایط زیستی و اجتماعی ، خود را با محیط سازگار می‌سازد ، بنابراین ، مفاهیم و محتوا ساخت و کارکرد از اهمیت بالایی برخوردارند .

 *نظریه‌ی یادگیری اکتشافی (برونر)

وی انسان را موجودی اندیشه‌ور ، آفریننده و دانش‌پژوه می‌شناسد . روش او در مسایل یادگیری گزینشی یا التقاطی است . او می‌خواهد بداند مردم با اطلاعات و معلومات خود چه می‌کنند و چگونه از معلومات نظری و مجرد پا فراتر می‌گذارند و به بینش کلی یا ادراکی که به آنان شایستگی می‌دهد دست می‌یابند .

او از آزمایش‌های خود چنین دریافت که یادگیرندگان همواره پاسخ‌های خاصی را با محرک‌های معینی ارتباط نمی‌دهند . یادگیری از نظر او مبتنی بر هدف‌جویی است .

به عقیده‌ی او تنها سایق‌های حیوانی فرد را وادار به فعالیت نمی‌کنند بلکه نیازهای نخستین دیگر مانند کنجکاوی ، علاقه و ادراک او را وادار می‌کند .

برونر ، با انتقاد از روانشناسان به ویژه رفتارگرایان تصریح می‌کند که به جای توضیح و تشریح یادگیری به گونه‌ای ماشین‌وار ، بهتر است بدانیم که کودک نخست راه‌های ساده نیل به هدف را می‌آموزد ، آن‌گاه به کسب اطلاعاتی که با هدف‌هایش ارتباط دارند ، می‌پردازد ، سرانجام معلومات سازمان‌یافته و با هدف را تعمیم می‌دهد و به صورت معرفت کلی برای انجام منظورهای خود به کار می‌برد .

در واقع فرد به یاری ساخت نمونه‌ها ، نه تنها اطلاعاتی به دست می‌آورد بلکه پیشگویی می‌کند و به طبقه‌بندی هم می‌پردازد .

جنبه‌های یادگیری

به عقیده‌ی برونر یادگیری دارای سه جنبه‌ی همزمان است :

1 ـ کسب معلومات جدید 2  ـ دگرگون‌سازی معلومات    3 ـ نظارت به صحت و کفایت معلومات

و بالاخره : نظریه‌ی یادگیری اکتشافی یک نظریه‌ی شناختی است و در زمینه‌ی ادراک ، انگیزش ، تفکر و تنظیم مسایل یادگیری بررسی می‌کند . روش او ، گزینشی یا التقاطی است و به اموری مانند گزینش ، حفظ و تغییر و تبدیل
معلومات علاقه دارد و انسان را موجودی کارکردگرا می‌نامد . وی در پژوهش‌های خود به دو موضوع یکی معلومات و دیگری ارتباط معلومات جدید با معلومات پیشین تأکید می‌ورزد . برای کسب معلومات دو عامل انگیزش و ارزش دارای
اهمیت می‌باشد .

یادگیری هنگامی حاصل می‌شود که ساختارهای معنادار به یکدیگر ارتباط یابند وی بهترین راه دستیابی به معلومات را یادگیری فعال می‌شناسد که از راه مفهوم‌سازی یا طبقه‌بندی حاصل می‌شود .

                                                                                     

*یادگیری معنادار کلامی (آزوبل)

منظور از یادگیری معنادار کلامی این است که محرکی یا مفهومی در ساخت شناختی یادگیرنده دارای سابقه باشد ، اما اگر مفهوم یا اندیشه‌ای لفظ به لفظ آموخته شود و دارای سابقه ذهنی نباشد آن را یادگیری طوطی‌وار می‌نامند .

برای این‌که درس معلم موفقیت‌آمیز باشد ، باید به ساخت شناختی یادگیرندگان پی برد ، برای انجام این منظور باید به وسیله‌ی آزمون‌های معلوماتی و سوابق تحصیلی (تشخیصی) حدود معلومات دانش‌آموزان را قبلاً تعیین نمود و پس از آن باید قبل از آغاز درس جدید از پیش سازمان‌دهنده بهره گیرد (برای ارتباط دادن مواد درسی جدید با معلومات گذشته) که این هرچه کلی‌تر ، گویاتر و پرمعناتر باشد ، به درک و یادگیری شاگردان یاری بیشتری می‌رساند .

آزوبل همچنین معتقد است که عوامل انگیزشی و نگرشی به طور مستقیم در پیشرفت یادگیری دریافتی و حفظ و نگهداری مطالب مؤثر است لکن در فرآیند یادگیری دخالتی ندارند فقط با بالابردن میزان توجه ، کوشش و آمادگی ، موجب تسریع و تسهیل یادگیری می‌شوند .

آزوبل ، مهم‌ترین عوامل انگیزشی را سایق شناختی نامیده است که نتیجه‌ی کنجکاوی ، علاقه و ادراک یادگیرنده است . اگر برنامه‌های درسی به گونه‌ای تنظیم شوند که موفقیت دانش‌آموزان را در بر داشته باشند ، خود عواملی کارساز و درونی برای پیشرفت یادگیری به شمار می‌آیند و یادگیرنده را به آموختن بیشتر مشتاق می‌سازند و نیازی نیست که نخست انگیزه‌ی لازم را در او به وجود آوریم تا شاگرد به یادگیری رغبت نشان دهد . به این جهت هرچه دانش‌آموزان بیشتر احساس موفقیت درسی داشته باشند و کمتر با شکست و ناکامی مواجه شوند ، سطح انگیزش و سایق شناختی آنان بالاتر می‌رود .

آموزش نمایشی از دیدگاه آزوبل بسیار مهم است چون معلومات را به گونه‌ای بامعنا و سازمان‌یافته به دانش‌آموزان عرضه می‌کند و یادگیری معنادار کلامی خود را بیانگر تجسم آموزش نمایشی می‌شناسد .

آمادگی یکی دیگر از شرایط نظریه‌ی معنادار آزوبل است . هم با رشد طبیعی دانش‌آموز و هم با زمینه‌های معلوماتی او وابستگی پیدا می‌کند .

 

*نظریه‌ی انسان‌گرایی (کارل راجرز)

روانشناسی انسان‌گرایی باتوجه به فلسفه‌ی وجودگرایی به پژوهش‌های فراوانی دست زد و در مقام مخالفت با رفتارگرایی بر آمد .

در این میان کارل راجرز از همه بلندآوازه‌تر است . به اعتقاد او : این نواهای مخالف همه بیان‌گر آن است که روش رفتار مشهود قادر به تشریح همه‌ی جنبه‌های نوع آدمی نیست و رفتار آدمی را نمی‌توان بر اساس رفتار حیوانات آزمایشگاهی توصیف نمود .

انسان‌گرایان با پژوهش‌های تجربی مخالف نیستند ، بلکه خواهان آن‌گونه علمی هستند که انسان را به صورت کل مورد بررسی قرار دهد و بتواند با دانشی اطمینان‌بخش یا شیوه‌ای نو و فراگیر واقعیت‌های مربوط به انسان را روشن سازد .

روش علوم‌تجربی فقط به جنبه‌های محسوس و پیش‌پا افتاده رفتار آدمی می‌پردازد و نمی‌تواند عمق ، همبستگی و پیچیدگی شخصیت‌های متفاوت آدمی را مشخص نماید ، لذا کاربرد روش‌های رفتارگرایی درباره‌ی انسان نارسا ، نامتناسب و خام و سطحی است .

در روانشناسی انسان‌گرایی هر کودکی ذاتاً عاقل و واقع‌بین است . اگر بدون مداخله بزرگ‌ترها او را آزاد بگذارند تا جایی که ظرفیت و استعدادش اجازه می‌دهد پیشرفت می‌کند . (خودرهبر)

جان هالت (روانشناس انسان‌گرا) : مدارس امروزی کودکان بانشاط و سرزنده‌ی ما را به صورت افرادی نیمه‌جان ، بیمناک ، دلمرده و بیزار بار آورده است .

نظریه‌ی انسان‌گرایی به آفرینندگی ، هنردوستی و کنجکاوی توجه خاصی دارد و به نمره ، برنامه‌ریزی ، نظارت درسی ، آزمون حضور اجباری دانش‌آموز در کلاس و مداخله‌ی معلم اعتنایی ندارد . روش آموختن ، بحث آزاد یا روش انفرادی است و معلم باید خود را در سطح دانش‌آموز قرار دهد تا بتواند نقش خود را بهتر انجام دهد .

این دانش‌آموز است که مطالب آموختنی را برمی‌گزیند ، نه معلم و نه برنامه‌ریزان آموزشی . در چنین صورتی است که دانش‌آموزان به آموختن و پیشرفت اشتیاق پیدا می‌کنند و به جست و جوی اکتشاف و آفرینندگی برمی‌آیند .

اگر این شرایط مناسب در کلاس فراهم آید و یادگیری به صورت خودرهبری انجام پذیرد ، نتایج آموزشی آن خیلی بیش از آن خواهد بود که هست .

هدف‌های آموزشی : راجرز معتقد است که هدف نظام آموزشی از کودکستان تا آموزش عالی باید بر بنیاد طبیعت پویای جامعه ، بر تغییر و تحول نه بر سنت و تحجر استوار باشد . هدف باید رشد و پرورش افراد کارآمد و کاردیده باشد و این حاصل نمی‌شود مگر با تغییر شیوه‌های تربیتی موجود . با این هدف است که انسان تربیت شده ، می‌آموزد که چگونه بیاموزد .


                                                  

*منابع :

 ـ نظریه‌های یادگیری (ارنست هیلگارد ـ گوسدن باور)

 ـ روانشناسی یادگیری (دکتر محمد پارسا)

 ـ نشریه رشد معلم انتشارات آموزش و پرورش

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.