تلاش و جنبش زنان برای رسیدن به اهدافی چون ایجاد تساوی و برابری حقوقی با مردان در مسایل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... را بهعنوان انقلاب فمینیستی یا جنبش فمینیسمی نام می برند.
تاریخچه ی فمینیسم :
بنابراین به رغم آنکه در جوامع ابتدایی، زنان بهدلیل برخورداری از نیروی تولید مثل، قدرتی برابر قدرت مردان و حتی گاه بیشتر از آنها داشتند، اما با کشف انرژی باد و آب و اختراعات فنون جدید و لزوم استفاده از ابزارهای کشاورزی که نیازمند قدرت و بازوی مردان بود، مردان بر زنان برتری و استیلا یافتند و این سلطه تا قرن بیستم همچنان ادامه داشت.
با آغاز قرن بیستم، مبارزهی فمینیسمها علیه مردان سازمان یافتهتر شد و زنان به عرصههای علوم و مسایل تحقیقاتی قدم گذاشتند و کوشیدند تاریخ، جامعهشناسی، روانشناسی، اقتصاد و... را که عرصههایی کاملا مردانه بود، با بینش زنانه تفسیر و بررسی کنند.
توصیفهای پذیرفته شده از فمینیسم را میتوان این گونه بیان کرد:
- واژه رهایی به معنای آزادی از قیدها و محدودیتهایی است که صرفا به
خاطر جنسیت بر سر راه زنان گذاشته شده است. رهایی به معنای برخورداری از حق
تصمیمگیری و خود مختاری زن است.
- رهایی از قید و بندهای معمول به لحاظ جنسیت، آزادی از محدودیتهایی است
که بر اساس استدلال بیولوژیک در عرصههای اجتماعی بر زنان اعمال میشود.
- آزادی در تصمیمگیری به معنای این است که آزاد باشیم تا هدفمان را خود معین و نقش اجتماعی خود را مشخص کنیم .
- خودمختاری به معنای این است که به موقعیت اجتماعی خود، با کار و تلاش
فردی خود دست یابیم و نه به خاطر تعلقات خانوادگی و یا از طریق ازدواج.
به طور کلی می توان نقطه ی شروع فمینیسم را اواخر قرن هجدهم به ویژه پس از انقلاب کبیر فرانسه ذکر کرد.
موج اول مبارزات: در حالی صورت گرفت که زنان در
دوره ویکتوریا ، در اوج سرکوب به سر می بردند . می توان گفت اساساً
اندیشه حقوق لیبرال کلاسیک، زمینه اصلی بروز این موج به شمار می رود،
دیدگاهی که برخاسته از اندیشه جان لاک بود.
گسترش حقوق مدنی و سیاسی بویژه اعطای حق رأی به زنان، خواسته و هدف اصلی این موج بود.
موج دوم فمنیسم از دهه 1960 آغاز می شود، گسترش آموزش و پرورش، شایستگی
زنان جهت ورود به مشاغل متعدد، قانونی شدن سقط جنین، پرداخت دستمزد برابر
به زنان، برخورداری از حقوق مدنی برابر و گسترش امکانات کنترل موالید از
جمله نتایج مهم تلاشها در موج اول بوده است. هدف اصلی و مهم فمنیست ها در
موج دوم «نجات زن» بود. اینان معتقد بودند ، دستیابی به حقوق سیاسی و
قانونی برابر با مردان هنوز مسأله زنان را حل نکرده است، بنابراین صرف
رهایی زنان از نابرابریها کافی نبوده بلکه باید زنان را از دست مردان
نجات داد.نقد دانش مردانه، نقد ساختارهای ایدئولوژیک ریشه دار مانند
«مردسالاری» و «قرارداد اجتماعی»، ردّ کلیّت ازدواج، تاکید بر تجرد و حرفه ی
اقتصادی از جمله دیدگاههای مهم فمنیست ها در این موج به شمار می رود.
فمنیست ها در این دوران آنقدر به سمت افراط رفتند که حتی بر ظاهری مردانه
در پوشش ، آرایش و غیره نیز تأکید داشتند.
موج سوم فمنیسم از اوایل دهه 1990 آغاز می شود. فمنیسم در اواخر قرن
بیستم با مشکلات زیادی مواجه شد و در نتیجه در سرازیری انحطاط افتاد.
شکافها و دسته بندی های آشکاری در درون جنبش زنان بوجود آمد. دولتهای
تاچر و ریگان در دهه1980، آشکارا با این نهضت ستیز کرده و خواستار
اعاده از دست رفته «ارزشهای خانوادگی» شدند . جناح مبارز و انقلابی آن
کنارگذاشته شده و به ستایش و اهمیت به دنیا آوردن فرزند و نقش مادری
پرداخته اند. بر خلاف موج دوم، فمنیست ها در این موج بر ظاهر زنانه و
رفتار ظریف تأکید می ورزند.
نظریه های فمینیستی
مهمترین
مبنا در دیدگاههای فمینیستی مساله ی تشابه و نفی تمایزات مردانه و زنانه
است که در تمامی نظریه ای فمینیسمی مشاهده می گردد.
الف) فمینیسم لیبرال:
لیبرال فمینیسم بر بنیاد برابری حقوقی استوار است.
ب) فمینیسم رادیکال:
فمینیسم
رادیکال، راه حل مشکل زنان را در برابری آنان با مردان نمیدید و به ترکیب
روابط زن و مرد قایل نبوده است؛ از آنجا که فمینیسمِ رادیکال، روابط
متقابل زن و مرد را در هر عرصهای، رابطهای ستمگر و ستمشونده میدانست،
معتقد بود که مرزهای جنسیتی را باید در نوردید. اعتقاد فمینیستهای رادیکال
بر این است که تمام تعاریف و واژههای موجود در نظام پدرسالار و مردمحور
پدید آمده است و هرگونه تغییر ظاهری با حفظ مبنا و علت اصلی پیدایش در
تقسیمات بالا، مشکل زنان را حل نخواهد کرد.
ج) فمینیسم مارکسیستی:
این
دیدگاه با نظرات "مارکس" و "انگلس" آغاز شده و بر پایهی ستمگری اجتماعی
بنا نهاده شده است. ، اما به ستمگری جنسی نیز توجهاتی از خود نشان
دادند.
د) فمینیسم زیستشناختانه:
فمینیسم
های زیست شناختی اساس تبعیض بین مرد و زن را در نظام آفرینش می دانند.
نقطه نظرات این دسته از فمینیسم ها اصولا در تضاد و تقابل کامل با مبانی
اندیشهی دینی و الهی است؛ زیرا با تفاوت های ذاتی در خلقت آدمیان در
ستیزند و معتقدند که در جهان هستی از هنگام تولد به جنس زن با این خصوصیات
فیزیکی و ناتوانی جسمی ظلم شده و قدرت باروری و تولید مثل مادری وی نیز
ناشی از این ظلم طبیعت است که بر زنان رفته است.
دیدگاه فمنیست ها در باب آموزش
به عقیده ی فمنیست ها ، دختران امتیازات کمتری در نظام آموزشی دارند و
فرودستی و ایدئولوژی های مسلط مردانگی و زنانگی را نیز در این نظام می
آموزند .
دختران یاد می گیرند
گه در ریاضی و علوم ناتوان تر از پسران هستند ، لذا به رشته های خاصی هدایت
می شوند و فرصت های شغلی آنها کاهش می یابد . دختران از ابتدا تشویق می
شوند در خانه بمانند و خانه داری و خدمت و از خود گذشتگی را فرا گیرند
،در حالی که پسران به مدرسه و بازار کار وارد می شوند ویاد می گیرند که هر
چه بیشتر فعال و مستقل شوند.
تحلیل فمنیسم های رادیکالی از آموزش
این گروه منتقد کل نظام آموزشی هستند و معتقدند که روابط دراین نظام بر
پایه ی اقتدار و سرکوب گرانه و محتوای علم آن مردانه است . به همین علت
تصویری که از نقش زن در علم ارائه می شود ، محدود به زنانی است که عمل کردی
مردانه دارند . بنابراین ، باید کل نظام آموزشی را بر اساس یک دید گاه
زنانه باز آفرینی کرد . لازم هست در روابط آموزش و هم سازماندهی آن تغییرات
بنیادین شکل گیرد.
تحلیل فمنیست های مارکسیستی و سوسیالیستی از نظام آموزشی
این
گروه معتقدند که نظام آموزشی در خدمت تداوم سرمایه داری است . جنسیت نیز
به عنوان بخشی از فرآیند باز تولید سرمایه داری مد نظر قرار می گیرد و باز
تولید روابط جنسیتی در نظام آموزشی، در خدمت تداوم سرمایه داری است.
روش های تعلیم وتربیت از دید گاه فمنیسم
به طور کلی مطلوبیت یا عدم مطلوبیت روش ها ،بر اساس نظام آموزشی و اخلاقی و معیار های فرهنگی هر جامعه معین می شود .
فمنیستها
برای رسیدن به اهداف تربیتی خویش که همانا دستیابی به برابری کامل زنان
ومردان است،روش هایی را ارائه نموده اند که عبارتند از :1-آموزش یکسان بین
دختران وپسران ،2- ارائه الگو،3-گفتگو، 4-یادگیری مشارکتی تمرین ،5- همکاری
،6- تشویق .
فمنیست ها برای رسیدن به آرمان نهایی خود که
همانا « برابری کامل زنان و مردان » است طرح هایی مبنی بر ارائه محتوایی
متفاوت با آنچه تا کنون در مدارس معمول بوده است را پیشنهاد کرده اند که
عبارتند از :
-تغییر در تحقیقات زیستی بازدارنده، تغییر در قوانین فیزیکی و خشک
-توجه به مسائل مورد علاقه دختران در علوم، گسترش فعالیت های آزمایشگاهی دختران، ارزش نهادن به تجربیات دختران
-استفاده از روش مشارکتی به جای روش رقابتی، حذف کلیشه های جنس گرا از کتب درسی، به رسمیت شناختن زنان در تاریخ
فمنیسم تعلیم وتربیت و برنامه درسی
فمنیسم
به ویژه ازنقطه نظر تعلیم و تربیت و برنامه درسی بسیار مهم است زیرا بیش
ازنیمی از دانش آموزان وبسیاری از مربیان،معلمان ومدیران را زنان تشکیل
داده و به عنوان یکی از جنبش های اجتماعی پیشرفت گرا، به فمنیسم سبب تغییر
در نگرش بسیاری از افراد درباره آموزش و پرورش زنان ومردان و نیز مشارکتی
که آنان می توانند در جوامع خود داشته باشند، شده است.
اندیشه ها وعقاید نل نودینگز
وی
معتقد است که در فهم برنامه درسی، مردان و نیاز های آنها مورد توجه بوده
است،برای تربیت نباید از رابطه مادرانه و مهرورزانه مادر غافل شد، و
ویژگیهای زنانه باید در فرایند برنامه درسی در نظر قرار گیرد، در کلاس درس
تقابل معلم و دانش آموز و برعکس آن،باید به مسئله غمخواری توجه کرد.
اندیشه ها و عقاید مادلین گرامت
- برنامه درسی هم تولید کننده فرهنگ و هم حاصل فرهنگ است.
برنامه درسی صرفا عرضه و ارائه دانش نیست، بلکه فرایند تفسیر است. تفسیری از تجربیاتی که داشته ایم.
یک
برنامه درسی مناسب برای یک بچه برنامه درسی است که بر مبنای آن نوع گفتگو و
مباحثه ای باشد و در آن نیازهای ضروری پسران و دختران مورد توجه قرار
گیرد.تصمیمات درست برنامه درسی برای بچه ها مستلزم مشارکت والدین و نیز بچه
هاست.
اندیشه ها و عقاید ژانت میلر
- زندگی زنان به طریق مختلف به نحوی سازماندهی می شود که حول محور " خدمت به دیگران" باشد.
- بیشتراز هر فمنیست دیگر برروی کار کردن با یکدیگر تاکید زیادی داشت.
اندیشه ها و عقاید جوآنه پاگانو
- بین قدرت و اقتدار و پرورش و تربیت از یک سو و ----بین قدرت مادرانه و پدرانه تعارض وجود ندارد.
-
هنر تدریس،هنر بحث وگفتگو و پرداختن به مسائل پیچیده، بغرنج و ظریف است که
زنان رمان نویس از دید وی به خوبی از عهده آن بر آمده اند.
- تدریس، عملی اخلاقی و نیز توام با سیاست است که برای زنان عجین شده با جنسیت است.
-
همانند گرامت و میلر، پاگانو نیز وجود ارتباط، اتحاد،تشکیل اجتماع کوچک و
وابستگی و صمیمیت را عناصر ضروری برای پروژه فمنیستی تلقی می کرد.
- برای او دانش اصیل، دانش مربوط به ارتباط و اتصال است، دانش مربوط به وابستگی همزیستانه با مادر.
-
قدرتی که زنان به دنبال آن هستند برای آن است تا صدا و تجربه خود را از آن
طریق منعکس کنند و نیز ارتباطات و وابستگی هایی را که در گفتمان مرد
سالارانه نهی شده است را احیائ کنند. چنین ارتباط و تفاوتی جهان را به سوی
پندار اخلاقی و عمل توام با شفقت و مهربانی سوق می دهد.
نل نودینگز
یکی از صاحبنظران نو مفهوم گری فمینیست هست. او عقیده دارد محتوای موضوعات درسی باید از مسائل زندگی تشکیل شود. معلمان در فرایند یادگیری به عنوان تسهیل کنند انجام وظیفه کنند. آنها باید شرایطی را فراهم آورند تا آنچه که خود و دانشآموزان فکر میکنند ابراز نمایند و معلمان و دانشآموزان باید باهم درگیر یادگیری اخلاقی شوند. برنامه درسی و آموزش را نمیتوان به راحتی از هم جدا کرد. به مسئله توانمندی و توانمندسازی در بهبود کار و ارزشیابی فعالیتها بسیار اهمیت میدهد. نودینگز اعتقاد دارد که ویژگیها و نیازهای زن مورد غفلت قرار گرفته است و تنها زمانی او را به عنوان زن خوب مطرح است که در خدمتکاری، برطرف کردن نیازهای دیگران و حرفشنوی موفق باشد. او اعتقاد دارد که این نگاه به زن و تفسیر آن به عنوان منطق امکانپذیر نیست بلکه باید در این موضع و موقعیت قرار گرفت و این موقعیت را درک و احساس کرد.او معتقد است که در محتوای برنامه درسی و نظام آموزشی مردان و نیازهای آنها مورد توجه بوده است و برنامه درسی و معیارها و ویژگی آنان مد نظر قرار داده است. وی معتقد است که در فهم برنامه درسی، مردان و نیازهای آنها مورد توجه بوده است، برای تربیت نباید از رابطه مادرانه و مهرورزانه مادر غافل شد و ویژگیهای زنانه باید در فرایند برنامه درسی در نظر قرار گیرد، در کلاس درس تقابل معلم و دانشآموز و برعکس آن، باید به مسئله غمخواری توجه کرد.
مادلین گرامت
گرامت یکی از شهیرترین و اثرگذارترین اندیشمندان حوزه مطالعات فمینیستی در حوزه نظام آموزشی و برنامه درسی است. سه مفهوم مورد نظر گرامت عبارتاند از نگاه، انتقال، مفهوم خود و دیگران؛ که در ادامه به شرح مختصر هر یک از این مفاهیم میپردازیم نگاه: مجرای بین افراد نگاه آنها است و آغاز هرگونه شناختن هم بین ذهنیتی بودن (ذهنیت موجود در رابطه بین افراد) به ویژه رابطه اولین کودک و مادر است.
لمس:گرامت بر این باور بود که در تربیت خانوادگی (نگاه والدینی) تماس و رابط متقابل وجود دارد ولی در تدریس رابطه معلم و دانشآموز هیچگونه لمس و تماسی وجود ندارد .
انتقال: تدریس سنتی که بر روی برنامة درسی به عنوان هدف و به عنوان کتاب درسی که بیشتر بر زبانی که توسط مردان تنظیمشده متمرکز است. و به ندرت خواندههای دانشآموز موضوع گفتگوی کلاس درس است و دنیایی که دانشآموزان تجربه کردهاند و از طریق زبان قابل انتقال است از کلاسهای درس غایب است .
بچههای سایر مردم:والدین کنار گذاشته میشوند و هیچ نقشی ندارند و در هر دورهای یک قدرت مثل کلیسا یا احزاب مختلف دانشآموزان را استثمار میکنند.
ژانت میلر
یکی از اندیشمندان معاصر در زمینه پژوهشهای فمینیستی در برنامه درسی است.به عقیده میلر
سکوت هر جایی حکم فرماست و این سکوت، سکوتی است که زنان تجربه میکنند و به سبب جدایی و فاصله بین دنیای زیست شده زنان و مباحث متداول در تعلیم و تربیت است . و یکی از عقاید میلر شکستن سکوت است او در کتاب مقاومت زنان دانشگاهی میگوید اگر چه میتوان صدای تکتک و انفرادی زنان را نادیده گرفت اما صدای دستهای از همسرایان و خوانندگان غیرقابل اغماض است. او میگوید در فعالیتهای آموزشی و پژوهشی دانشگاه، قوانینی وجود دارد که زنان شاغل را از خود بیگانه میکند، مجموعه دستورالعمل هادی که عملاً از ظرفیتهای زنانه برای پرورش دادن و رشد دادن بازمیدارد، قوانین و دستورالعمل هادی که ساخته و پرداخته مردان هستند. (Miller,1995).
میلر اعتقاد دارد که در فعالیتهای آموزشی و پژوهشی دانشگاه قوانینی که توسط مردان وضعشده، زنان شاغل را از خود بیگانه میکند. به نظر او اگر زنان با یکدیگر و با مشارکت هم کار کنند میتوانند مسائل مرتبط و آنچه را که در اقدامات آموزشی به آنها تحمیل میشود را به چالش بکشند و سکوت را بشکنند.(فتحی واجارگاه،۱۳۸۸).
در نظریه فمینیسم اهمیت کار میلر بیشتر به واسطه پی ریزی و دنبال کردن روش خود شرححالنویسی، تاکید بر پژوهش مشارکتی است. میلر مفروضات مردان درباره زنان و معلمان که او و سایر معلمان زن بر اساس نظام مردسالاری به طور نا هشیارانه درونی کردهاند را کشف و برملا کرد.
پاگانو
از علایق پاگانو نظریه فمینیستی و آموزش و پرورش و فرهنگ عامه است. به نظر او زنان معلم با ساختار مردسالارانه تا آنجا هم رنگ و هم نوا میشوند که شرححال، گذشته، قدرت و اقتدار خود را نفی میکنند.او میگوید که زنان در زندان و تبعید هستند چون زنان برای بیان و عرضه خود به وسیله زبان با خودشان به عنوان دیگران مواجه می شوند وظیفه نظریه فمینیست در تعلیم و تربیت بحث کردن در باره مشاغل زنان و سرگذشت آنها در این مشاغل است.ما عنوان مجریان برنامه درسی یا معلم باید آسیبهایی که با آنها مواجه هستیم را بر طرف و به بهسازی وضع موجود کمک کنیم.
الیزابت الس ورث
هدف او بررسی امکانات و محدودیتهای موجود برای ساختارشکنی و بازسازی روابط قدرت در کلاس درس دانشگاه بود. او در یک مطالعهای که سی فیلم آموزشی را تجزیه و تحلیل کرد دریافت که این فیلمها نوعی نگرش مردسالارانه را ترویج میکنند و آن را امری طبیعی جلوه می دهند.
او در پژوهش دیگری روشن کرد که چگونه مدارس،رسانهها، روابط اجتماعی و غیره عملاً دانشجویان را مجبور میکند که ایدههایی مثل آمریکایی بودن و سایر عقاید را بپذیرند (.فتحی واجارگاه، (۱۳۸۸)
Miller,j.L,(1995).Women and Education:In what ways does gender affect the educational process? In J. L. Kincheloe s.R. Steinberg,Thirteen question:Reframing education,s conversation 2 ad Edition(pp.245-252).New York:peter Lang Publiishing,Inc
-فتحی واجارگاه، کورش(۱۳۸۶).برنامه درسی به سوی هویت های جدید. تهران، انتشارات آییژ
...........................................................................................................................................................................................................
نقد دیدگاه فمینیسم لیبرال در زمینه برابری زن ومرد از منظر قرآن و روایات - مبانی انسان شناختی تعلیم و تربیت اسلامی
نویسنده: حسینی زاده،علی؛ شرفی جم،محمد رضا؛ صادق زاده قمصری،علی رضا؛ باقری،خسرو؛
مجله: تربیت اسلامی » پاییز و زمستان 1389 - شماره 11
تعلیم و تربیت از مسائل مورد توجه لیبرالیسم ها هست. آنان معتقدند که آگاهی بخشی و روشنگری افکار از تبعیض جلوگیری میکند و نظام آموزشی برابر، ویژگیهای سنتی زنانه و مردانه را زا بین خواهد برد و خود موجد جامعهای دو جنسی خواهد شد که در آن ویژگیهای زنانه و مردانه به طور اغراقآمیز جلوه گر نمیشود.
لیبرال ها در ابتدا برای فراهمسازی نظام تعلیم و تربیت دختران و دسترسی برابر آنها به آموزش تلاش میکردند، اما امروزه موضوع توسعهی چارچوب قانونی برای تا مین و تضمین دسترسی برابر به فرصتها و امکانات و آموزش کیفی در نظام تعلیم و تربیت مورد توجه آنان قرار گرفته است. آنان معتقدند با ایجاد تغییرات اساسی در نظام تعلیم و تربیت به ویژه اصلاح کلیشهها و ساختارهای سنتی برخاسته از تفاوت نقشهای جنسیتی میتوان به جامعهای کارآمد، برابر و به دور از تبعیض دست یافت. گروههای فمینیستی، لیبرال فمینیستها را مورد انتقاد قرار میدهند که نمیتوان شرایط عینی زندگی اجتماعی را بر پایه و اساس قدرت (ناشی از نظام مردسالاری) در جامعه شکل گرفته است، از نظر دور داشت و صرفاً بر تغییرات فرهنگی و آموزشی و اصلاحات قانونی تاکید کرد. (بولتن مرجع، ۱۳۷۸).
جامعهشناسان مارکسیست معتقدند که مدارس یک مکانیزم سفسطهای را به وجود میآورند و مدرسه نقش انتقال نابرابری در نسلها را ایفا میکند در مدرسه ارزشهایی که بر ای کارکرد سامانهای سر مایهداری ضروری است به کودکان آموزش میدهند. (ریترز،۱۳۸۲).
آنان اعتقاددارند جنسیت را باید در گستره وسیع تر جامعه سرمایهداری مشاهده کرد. آنان مدعیاند که مدارس تجارب متفاوتی را در اختیار دختران و پسران می گذارد که دائماً روابط جنسیتی مانند روابط طبقاتی باز تولید میشوند و نظام آموزشی سرمایهداری، دختران را نه تنها برای جایگاهشان در نیروی کار بلکه برای تقسیم کار جنسیتی نیز آماده میسازد. به طور کلی، سوسیال فمینیستها بیشتر به نقشی که توسط جنسها ایفا میشود توجه دارند آنان بر این باورند که طبقه و جنسیت ارتباط تنگاتنگی باهم دارند؛ بنابراین جدا کردن آنها از نظر تئوریکی کار دشواری است.(ماشینی،۱۳۸۳)
فمینیستهای مارکسیست معتقدند مدرسه تقسیمهای جنسیتی را بازآفرینی میکند و بستری است که دختران را نه تنها برای جایگاهشان در نیروی کار بلکه پذیرش تقسیم کار جنسی آماده میسا زد.در واقع نقش خانواده و نقش مدرسه آماده سازی زنان برای مشاغل کم درآمد بازار ثانویه و خانهداری است.(باقری، ۱۳۸۲).
رادیکال فمینیستها نظام آموزش موجود را باز تولید کلیشههای قالبی میداند و آن را شیوهای برای وسعتبخشی به مردسالاری میشناسد آنان معتقدند نظام پدرسالاری در مدرسه ساخته و پرداخته شده است. و دختران و پسران بر اساس مراتب قدرت موجود در نظام آموزشی پردازنده میشوند. هم چنین آنها مدی هستند که سلسلهمراتب آموزش به شدت مردانه است و پسران و دختران به شیوه هادی مختلفی جامعه پذیر و برای نقشهای جنسیتی مهیا میشوند. آنها هم چنین بر این باورند که در نظام آموزشی دانشی که میآموزند غالباً فرضهای مردانه در باره جهان را منعکس می کندو مردان در تمام حوزههای برتر از زنان توصیف میشوند. و دانش در رشتهای تحصیلی مجزایی دستهبندی میشود که به تدریج مردانه یا زنانه می شود. آنها بر اساس پژوهشها اثبات میکنند پسران در کاهش شانس دختران در دستیابی به موفقیت در مدرسه اثر دارند و دختران به راحتی از رقابتهای تحصیلی عقبنشینی نکردهاند بلکه به عقب راندهشدهاند.(ابوت و والاس، ۱۳۷۶).
-ریترز، جرج. ( ۱۳۸۲). نظریه جامعه شناسی در دوره معاصر. (ترجمه محسن ثلاثی). تهران: علمی، چاپ هفتم.
-ماشینی، فریده. (۱۳۷۸). رهاوردی از جنبش زنان در آموزش و پرورش. مجموعه مقالات مهندسی اصلاحات در آموزش و پرورش، منیره رضایی: وزارت آموزش و پرورش پژوهشکده تعلیم و تربیت.
-باقری، خسرو.( ۱۳۸۲). مبانی فلسفی فمینیسم. تهران: وزارت علوم، تحقیقات و فنا وری، دفتر برنامه ریزی اجتماعی و مطالعات فرهنگی.
-آبوت، پاملا،والاس،کلر.(۱۳۷۶).درآمدی بر جامعه شناسی نگرش های فمینیستی. (ترجمه مریم خراسانی و حمید احمدی). تهران: دنیای مادر، (تاریخ انتشار به زبان اصلی ۱۹۹۱).............................................................................................................................................................................................................
انقلاب فرانسه با طرح مسألة جایگاه حقوقی نیمة بشریت که به طور نامستقیم در اعلامیة حقوق بشر و شهروند گنجیده بود ، دوران فمنیسم را گشود .
زنان در قالب تأسیس انجمن های گوناگون در خلال انقلاب خواهان به دست آوردن حقوق خود شدند .
المپ دو گوژ ، زنی مبارز بود که در سال 1793 اعدام شد . پس از انقلاب کبیر ، زنان وابسته به ایدة آزادی ، خاطره اش را با سرسختی زنده نگه داشتند . او «اعلامیه حقوق زن و شهروند زن» را در سال 1791 برای ملکه فرستاد .
افرادی دیگر نیز بیانیه هایی در «دفاع از حقوق بشر» و «همه گستری حقوق» انتشار دادند.
در سال 1791 ، ماده هفتم از سرفصل نخستین حقوق مدنی روزنه ای به سوی آزادی خصوصی زنان گشود : «قانون ازدواج را فقط به عنوان قراردادی مدنی به رسمیت می شناسد.»
همچنین تصویب نامه 8 آوریل 1791 هرگونه نابرابری ارث بران را برچید : «از این پس دربارة ارث بری تفاوت – مرتبه فرزند مهم تر یا کمتر ، تمایز مبتنی بر جنسیت یا محرومیت های مرسوم – وجود نخواهد داشت . همچنین میان 20 تا 25 سپتامبر 1792 ، هم زمان با اعلام جمهوری اول و سقوط نظام پادشاهی ، مقررات رهایی بخش» تدارک دیده شد بدین گونه طلاق با رضایت همسران که نوآوری واقعی انقلابی ای به شمار می رفت به زنان امکان داد تا برابری مدنی را به دست آورند اما این قانون حق طلاق در سال 1816 لغو شد و تا سال 1975 تصویب نشد . زنان با شرکت در جبهه ها و بسیج شدن علیه دشمنان خواستار حقوق شهروندی خود شدند .
گروهی از زنان جمهوری خواه انقلابی با تشکیل باشگاه های مختلف به جنگیدن در راه جمهوری و رسیدن به حقوق خویش می پرداختند . در آوریل 1793 ، پی یر ماری اگوستن گیومار ، نماینده مجلس ، جزوه ای منتشر کرد و در آن بخشی از ایده های کندورسه دربارة برابری سیاسی دو جنس را ، به معنای گنجیده در دموکراسی ، از سر گرفت .
اما با وجود تلاش های زیاد حق شهروندی به عنوان فردی که بتواند فعالیت سیاسی داشته باشد و در امور حکومت ، مصلحت و منافع دولت بحث و تصمیم گیری کند به زنان داده شد .
1848-1800 : برای توجیه عدم داشتن حق شهروندی بحث طبیعت و فیزیک زنان مطرح شد . از آنجا که زنان از پیش برای باروری و فرزند آوری در نظر گرفته شده اند پس پرداختن به کار ذهنی و فکری نظم طبیعی امور و پدیده ها ، آدمیان و جامعه را آشفته می سازد . بدین ترتیب با انتشار قانون مدنی در سال 1804 ، از انقلاب تا برپایی امپراطوری ، به طور غیر مستقیم را با تغییر مسیری مبتنی بر فرودستی مدنی آنان ، از نظام حقوق عمومی کنار گذاشتند .
جنبش پیروان سن سیمون ، نخستین جنبشی بود که روی سخنش با زنان بود . از سال 1829 ، «مسأله زنان» در کانون آموزة سن سیمونی جای گرفت و زنان بسیاری به این جنبش نزدیک پرداختند . عده ای از زنان نیز مبلغ این «مذهب نوین» اجتماعی شدند . آنان روزنامه ای به نام «زن آزاد» منتشر ساختند . اما کم کم پیروان سن سیمونی به اخلاق ستیزی و برهم زدن نظم خانواده متهم شدند .
در سال های دهة 30 سدة نوزده این زنان بودند که بی چون و چرا راه رهایی را گشودند و آزادی بیانی را که در اختیارشان قرار گرفت ، غنیمت شمردند .
در طول پادشاهی ژوییه باز هم می توان نشانه هایی از پایداری زنان یافت . گرچه بیشتر زنان به سیستم نمایندگی جاری کردن نهادند اما تنی چند از آنان از پذیرش ضوابط و قانون های اغلب نانوشته سرباز زدند .
در سال 1848 و همزمان با انقلاب فوریه و جمهوری دوم ، زنان میان دو وضعیت قرار داشتند ، از سویی به سبب دانش آموختگی از شرایط اجتماعی آغازین خود دور شده بودند و از سویی دیگر به به توده احساس نزدیکی می کردند .
پس از آنکه استقلال مالی به یاری قانون کار به دست آمد باید «لغو و پیدایش همة ماده های حقوق مدنی را که به آزادی شخصی آسیب می رسانند» به چنگ آورد . به این سبب ، حقوق سیاسی فقط «نقش» سنگ نگهدار طاق را در ساختمان رهایی آنان داشت . به طور منطقی ، زنان که از وابستگی خود آگاه بودند ، دستیابی به حقوق سیاسی را از این رو ناگزیر می دانستند که بتوانند به یاری آن اصلاح و پیدایش قانون مدنی را خود به عهده گیرند .
با وجود این تلاش ها زنان از حق رأی در انتخاب 23 آوریل 1848 محروم ماندند .
در انتخابات مجلس قانون گذاری سال 1849 ، ژن دوروآن (نامزد نمایندگی) این موضوع را مطرح کرد که برابری دو جنس شرط پیشرفت واقعی است یعنی آنچه شارل فوریه در سال 1808 اعلام داشته بود ، فریبکاری است که خود را طرفدار سوسیالیسم و جمهوری بدانیم و آزادی زنان را در آن نگنجانیم . اما تلاش های او به نتیجه رسید چرا که او را به همراه دیگر زنان مبارز و روزنامه نگار و ادیب به زندان افکندند .
1851 : شورش توئی ناپلئون بناپارت .
1860-1918 : برخی آزادی های امپراتوری دوم ، چهره های نوینی در دنبالة اپوزیسیون نوزای لیبرال و جمهوری خواه پدیدار شد . ژولی دوبی یه نخستین زنی بود که در 37 سالگی (17 اوت 1861) دیپلم گرفت و کتاب «زن تهیدست در سدة نوزدهم» را به چاپ رساند . آندره لئو نیز زنی جمهوری خواه بود که ایده های رهایی بخشی خود را از راه رمان پراکند . او با نگارش رساله ای به نام «کمونیسم و مالکیت» به دفاع از ایده آزادی فردی برخاست که از دید او از فعالیت اجتماعی ، جدایی ناپذیر می نمود . در 1868 با همراهی 20 زن دیگر مانیفیستی در دفاع از برابر دو جنس نگاشت . به نظرعده ای این مانیفیست در واقع نخستین گروه فمنیستی را پدید آورد .
ماریا دورم به استناد کتاب «برابری در پویش» که فیلسوفی آزاداندیش بود از پایه گذاران فمنیست اصلاح طلب است . او در واقع عصر نوینی را نسبت به سنت انقلابی گشود .
نخستین کنگره بین المللی حقوق زنان که در سال 1878 برگزار شد ، تلاش های خود را بر بهبود وضع و امور روزانة زنان متمرکز کرد . حق کار تا گسترش آموزش حرفه ای ، دسترسی به همة شغل ها و پیشه ها ، برابر دستمزدها قرار دادند اما از حقوق سیاسی آنان سخنی به میان نیامد که باعث اعتراضاتی شد .
قرن نوزدهم را باید پدیداری ایده رهایی زنان و قرن 20 را پدیداری ایده برابری حقوق زن و مرد دانست .
در سال 1880 همزمان با جمهوری سوم ، جنبش فمنیستی به معنای اولیه واژه ، شکل گرفت .
در این سال مدرسه های عمومی درهای خود را به روی دختران گشودند و اجازه تأسیس دبیرستان دخترانه داده شد . در سال 1881 رهبری نخستین تظاهرات خیابانی فمنیست ها به دست اوبرتین اُکلر صورت گرفت که مصادف با سالگرد فتح زندان باستیل بود . در سال 1884 قانون برقراری مجدد طلاق تصویب شد . رفته رفته میان فمنیسم ، امر زنانه و انسان دوستی همانندی فراگیری پدیدار شد .
در 30 ژوئن 1889 در پی فشار فمنیست ها قانونی تصویب شد که به زنان اجازه وکالت می داد . در سال 1879 زنان حق گواهی دادن درباره سندهای شخصی و اسناد رسمی و در سال 1905 زنان شوهردار حق اقامة دعوا به رغم ممنوعیت شوهر و بی اجازه او را گرفتند .
قانون سال 1907 حق دستمزد را به زنان واگذار کرد .
پشتیبانی های مردانه و سازمان های بزرگ متحد کنندة زنان در دستیابی زنان به این حقوق مؤثر بودند .
البته فمنیست ها در درون خود درگیری هایی یافتند . فمنیست های لیبرال و رادیکال و سوسیال .
آمریکا نیز گذشته از ساختارهای ویژه اصلی اش ، تفاوت چندانی از نظر مبارزه برای حقوق زنان ، با فرانسه نداشت اما تفاوت هایی در پهنة ستیزش های نژادی داشت مانند نبردهای گوناگون برای جنبش حقوقی مدنی اقلیت ها که همین امر خاستگاه شکاف میان فمنیست بود که بنیادی تر از شکاف های میان فمنیست های فرانسوی بود .
در هر حال پس از جنگ در سال 1917 (1914 جنگ جهانی اول) نخستین آموزشگاه بازرسان زن کارخانه ها در فرانسه گشوده شد و آموزگاران و دبیران زن برابری دستمزدها و حقوق با همکاران مرد خود را در سال 1919 به دست آوردند .
اما دستیابی به برابری سیاسی هدف کانونی فمنیست های پس از جنگ بود . در سال 1917 در روسیه 1918 در انگلیس و 1919 در آلمان و 1920 در آمریکا حق رأی به زنان داده شد . کشورهای نروژ 1913 ، دانمارک 1915 ، سوئد 1918 و بلژیک 1920 به ترتیب نابرابری در حقوق مدنی را برچیدند .
وجود بحران های اقتصادی و کشته شدن افراد بسیاری در جنگ به زنان امکان حضوری کمرنگ تر در خارج از خانه را می داد چرا که آنان می بایست در ابتدا به عنوان مادر به تولید مثل بپردازند .
همچنین تنشی شدید میان فمنیست ها و مکتب سورئال که به جسم زن برای باز نمود رویاهای مردانه می پرداخت درگرفت و سیمون دوبوآردر ککتاب خود جنس دوم آن را به روشنی نشان داد .
سرانجام پس از شورش های فراوان و برای سومین بار در 30 ژوییه 1936 مجلس با 488 رأی موافق و یک رآی مخالف حق رأی زنان را تصویب کرد . گرچه ترکیه و اسپانیا در سال 1931 به زنان حق رأی دادند و با فرمان سال 1944 برابری سیاسی به رسمیت شناخته شد «زنان در شرایط یکسان با مردان ، از حق انتخاب شدن و انتخاب کردن برخوردار می شوند» . در سال 1945 ، 35 زن (23 تن کمونیست ، 9 تن جمهوری خواه مردمی و 3 تن سوسیالیست) به نمایندگی مجلس شورا برگزیده شدند . در سال 1946 ، ژژبیدو ، آندره ویه نو را به وزارت مشاور در امور جوانان و ورزش گماشت و در سال 1947 در کابینة روبر شومان ، ژرمین پوانسوشاپویی به وزارت بهداشت همگانی و رشد جمعیت رسید .
واقعیت این است که همه قانون های پس از جنگ بر سیاست تشویق زاد و ولد متمرکز بود و بیشتر بر مادرانگی تأکید شد . از سال 1941 روز مادر «روز برگزاری مراسم ملی اعلام شد که نشان اهمیت آن بود . تخصیص کمک هزینه های زایمان و کمک هزینه های فرزند به رشد ناگهانی زاد و ولد انجامیید . از آن پس کم کم ، جنبش های فمنیستی مدافع هویت زنانه ، دیگر چندان مورد توجه سیاستمداران قرار نمی گرفتند و جای آنان و جنبش های زنانی که به سازمان های سیاسی بستگی داشتند و خود را ارث بران جنبش مقاومت معرفی می کردند ، گرفتند . این سازمان های توده ای آشکارا با فمنیسم پیش از جنگ دشمنی می کردند گزینش مادرستایانة خود را به روشنی نشان می دادند جنگ سرد نیز تبلیغات به سود مادرانگی را تبلیغ می کرد .
سیمون دوبوآر را باید چاشنی انفجاری آغاز دگرگونی های رخ داده در سال های دهه 60 شمرد . کتاب او (جنس دوم) در سال 1949 در روند جنبشی نوشته و منتشر شد که در آن سوژة انسانی و آزادی تلاش می کردند از میان ضرورت رهایی جمعی که حزب های مارکسیستی سفارش می کردند ، راهی برای خود بگشایند . اگزیستانسیالیسم آرام آرام در میان جوانان گسترش می یافت و آنان در پی رهایی از جبر باوری های اجتماعی و طبیعت گرا بودند و این نکته که وجود بر ماهیت مقدم است . روبوآر بیان داشت که «آدمی زن زاده نمی شود بلکه به زن تبدیل می شود» .
انتشار این کتاب در وضعیت ویژه آن دوره که جنگ سرد ، جنگ دیپلماتیک و جنگ استعماری همزمان رو به رشد بود و در شرایط بسیار سنت مدار با حملات شدید آغاز شد که در سال 1956 به تحریم کتاب انجامید . اما جنبش برای آزادشدگی فردی بازگشت ناپذیر نمی بود .
کاربرد پیشگیری از آبستنی به رغم خاموشی حزب های سیاسی گسترش یافت . 13 ژوییه 1965 ، کانونی تصویب شد که زن شوهردار را از بسیاری از قیدها رهانید گرچه هنوز رئیس خانواده مرد بود اما نمی توانست با اشتغال همسرش مخالفت کند . زن شوهردار از امکان ادارة دارایی هایش برخوردار شد و اشتراک اموال فقط به آنچه در دورة زناشویی به دست آورده بود ، محدود شد . واپسین دهه های سده بیستم از نظر پذیرش ایدة برابری دو جنس تعیین کننده بود . فمنیسم از سوی نهادهای اجتماعی پذیرفته شد و موضوع پژوهش های دانشگاهی قرار گرفت . در دهه 70 ، ممنوعیت هر می رفت .
فمنیسم کم کم وارد دانشگاه ها شد و در همه رشته های علوم اجتماعی و انسانی ، پژوهش های تئوریک ، ثبات شناخت و دانش جا افتاده را برهم زد . زنان به ساختن نظام های اندیشگی دست یازید و به «سوژة مردانه» و «ابژة زنانه» تازیدند . این امر از دید معرفت شناسی تسلط مردانه را به لرزه درآورد .
فمنیسم کم کم وارد دانشگاه ها شد و در همه رشته های علوم اجتماعی و انسانی ، پژوهش های تئوریک ، ثبات شناخت و دانش جا افتاده را برهم زد . زنان به ساختن نظام های اندیشگی دست یازید و به «سوژة مردانه» و «ابژة زنانه» تازیدند . این امر از دید معرفت شناسی تسلط مردانه را به لرزه درآورد .
در سال 1981 وزارت خانه حقوق زنان ایجاد شد و در سال 1991 اولین بار یک زن به نام ادین کرسون نخست وزیر فرانسه شد .
جنبش سهمیه بندی نیز بی گمان چشمگیرترین پیشروی در زمینه قانون گذاری سیاسی بود که با تصویب قانون سهمیه بندی (ژانویه 1999 – ژانویه 2000) تحقق پذیرفت که به موجب آن مجلس های برگزیده در سطح استان ها و سطح ملی از شمار برابر زن و مرد تشکیل می شوند .
در پایان و به عنوان نتیجه گیری می توان بیان داشت که تاریخ فمنیسم شکل گیری مقوله زن را آشکار کرد و امکان پژوهش سامانمند دربارة مقوله های اجتماعاً متمایز دیگر را نیز فراهم ساخت و امکان نوسازی معرفت شناسی را در میدان گوناگون تاریخی ، از تاریخ نمایندگی ها گرفته تا تاریخ سیاسی ، فراهم آورد .
گرچه فمنیست ها توانستند به برخی مسائل انتزاعی فعلیت بخشند اما چنین می نماید که ساخت و پرداخت اندیشه ورزی انتقادی دربارة سوژه یا کنشگر سیاسی چندان پیش نرفته است . زنان حقوق زیست اجتماعی و سیاسی خود را به دست آورند اما باید قدرت کاربست این حقوق را نیز به دست آورند . بدین معنا فمنیسم در فرانسه و دیگر کشورها همچنان یک اتوپی مانده است یعنی بیکاری برای برابری در تحول .